توصیه پدر به فرزند برای انتخاب دوست شایسته
یا بُنَىَّ لاتَعدُ بَعدَ تَقوَى اللّه مِن اَن تَتَّخِذَ صاحِبا صالِحا؛
فرزندم! بعد از تقواى الهى، از گرفتن دوستِ شایسته نگذر.(لقمان حکیم علیه السلام ،الاخوان، ص 110، ح 25)
با نخبگان و فرهیختگان شهر
مصاحبه / عباس زمانی
دکتر اصغر فروغى ابرى، استاد دانشگاه، معاون فرهنگى دانشکده ادبیات و علوم انسانى و مسئول ایثارگران دانشگاه اصفهان
«خوراسگان اگرچه از نظر اقتصادى جزء قسمت هاى ضـعیف اصفهان است اما از نظر اعتقادى و فرهنگى و استعدادى و پشتکار و تلاش و کوشش یک سر و گردن از همه جا بالاتر است.مردم این شهر هم در ایام انقلاب و هم دفاع مقدس نقش بسزایى در پیشبرد اهداف انقلاب ایفا کرده اند و امروز هم در زمینه هاى علمى و فرهنگى در بخش هاى مختلف نخبگان خوراسگان در تمام کشور مى درخشند.
شاید کسب این افتخارات به نوع معیشت مردم برمى گردد چرا که در این منطقه مردم با زحمات زیاد امرار معاش مى کنند که قطعاً در پرورش و تربیت فرزندان موثر است. »
اینها گوشه اى از صحبت هاى دکتر اصغر فروغى ابرى است که با در گفتگوى اختصاصى با نشریه نداى خوراسگان بیان نموده است.
وى از جمله چهره هاى علمى شهر خوراسگان است که با وجود نائل شدن به درجه رفیع جانبازى و از دست دادن بینایى هرگز در راه کسب علم و معرفت از پاى ننشسته و علیرغم تمامى مسائل موجود بر مشکلات فائق آمده و اکنون به عنوان یکى از چهره هاى علمى و فرهنگى شهر و استان در راستاى تحقق اهداف فرهنگى انقلاب در میان جوانان و دانشجویان گام بر مى دارد.
در آستانه ایام دفاع مقدس بر آن شدیم تا با یکى از چهره هاى شاخص علمى – فرهنگى ایثارگر شهرمان گفتگویى انجام دهیم.
استاد فروغى اگرچه داراى مقام علمى و فرهنگى بالایى است اما آنچه در نگاه اول انسان را مجذوب وى مـىکـنـد، حسن خلق، تواضع، فروتنى، ساده زیستى و صحبت صادقانه و بى آلایش است که امروزه در کمتر کسى تمامى این ویژگى ها جمع مى شود. در یک جمله دکتر اصغر فروغى جمع صفات نیکوست.
“ جناب آقاى دکتر ضمن تشکر از وقتى که در اختیار ما قرار دادید، لطفاً از خودتان بگویید؟
با تشکر از جنابعالى و اعضاى شوراى اسلامى شهر.
خوراسگان سابقه تاریخى درخشان دارد و شخصیت هاى برجسته اى از محلات مختلف این شهر همچون خاتون آباد، هفتشویه، راران و… به ویژه ابر به ایران و جهان معرفى شده اند و امروز در فرهنگ هاى مشاهیر بسیارى از مهندسین و مشاهیر عنوان ابرى اصفهانى را دارا هستند.
بنده مانند سایر مردم این خطه داراى خانواده اى متدین و مذهبى بودم که علایق شدیدى به اهل بیت علیه السلام داشتند و هنوز هم روضه خوانى خانگى که در سنت هاى گذشته ما وجود داشته در خانواده ما مرسوم است.بنده متولد 1340 در محله ابر هستم.
این محل در گذشته روستاى نسبتاً کوچکى بود که در حال حاضر به عنوان یکى از محلات شهر خوراسگان قرار دارد اما شواهد نشان مى دهد که در دروان باستان با توجه به مرکزیت «شهرستان» داراى اهمیت و رونق بوده است.
مردم ابر عمدتاً کشاورز و کارگر بودند و بنده نیز در میان همین مردم به دنیا آمده و بزرگ شدم.این منطقه ارتباط نزدیکى با روحانیت و مسجد داشت و در دوران جنگ نیز نقـش آفـرینى کرد و داراى تعداد زیادى شهدا، آزدگان، جانبازان و ایثار گران است.دوران ابتدایى بنده دردبستان ابهر که تازه ساخته شده بود سپرى شد.
قبل از آن بچه ها در حسینه اى تحصیل مى کردند و با همت مردم و خیرین این دبستان ساخته شد.
پس از آن دروان راهنمایى را در مدرسه اى در خیابان اباذرخوراسگان(مدرسه داریوش) سپرى نمودم و پس از آن، دوران دبیرستان را یکسال در دبیرستان ادب ادامه دادم و با توجه به علاقه بسیار زیاد به کارهاى فنى و برق به هنرستان برق فرخ روز در خیابان استاندارى رفتم.
سال دوم و سوم هنرستان را در رشته برق هنرستان شاه عباس در خیابان فروغى ادامه دادم و سال چهارم که مصادف با ایام پیروزى انقلاب شد را در هنرستان انقلاب اسلامى در سه راه ملک شهر گذراندم و در سال 1359 دیپلم قدیم گرفتم.
بعد از آن در مغازه سیم پیچى موتورهاى الکتریکى یکى از اساتید هنرستان در خیابان ابن سینا مشغول شدم و حدود یکسال هم در مغازه اى دیگر در خیابان فلسطین مشغول بودم.
مقدارى هم پراکنده کار کردم تا در سال 1361 برادر کوچکترم حسین وارد سپاه شد و به جبهه رفت و در عملیات فتح المبین به شهادت رسید.همین که مراسم خاکسپاریش به پایان رسید سه روز بعد من خود را آماده کردم و به جبهه رفتم.
مى خواستم به جبهه جنوب بروم اما در جبهه غرب نیاز به نیرو داشتند و در اوایل سال 1361 به سنندج و مریوان اعزام شدم.تا سال 1362 در آنجا ماندم تا اینکه در 24/4/1362 از ناحیه شکم، پا و چشم مجروح شدم.
مدتى معالجه شدم اما از ناحیه چشم بهبودى حاصل نشد. در سفرى که براى معالجه به آلمان داشتم با تعدادى از رزمندگان جانباز آشنا شدم و با هم قرار گذاشتیم که اکنون که دیگر امکان ادامه حضور ما در جبهه ها فراهم نیست باید کارهاى اساسى ترى انجام دهیم.
“ با مشکل نابینایى به وجود آمده چگونه ادامه تحصیل دادید؟
اوایل کار یک روز به بنیاد شهید اصفهان مراجعه کردم و بـا آقـایـى آشنـا شـدم کـه معلـم آمـوزشگاه «ابابصیر» -آموزشگاهى براى نابینایان- بود. به آنجا مراجعه کردم و خط بریل را آموزش دیدم و یکسال هم در آنجا درس خواندم.
پس از آن در سال 1363 در کنکور شرکت کردم. رشته من رشته برق بود و با این شرایط ادامه تحصیل برایم مشکل بود به همین دلیل تصمیم گرفتم در رشته علوم انسانى شرکت کنم.
در این زمینه هیچ اطلاعى از منابع و کتاب هاى این رشته نداشتم پس به سازمان 7 تیر واقع در خیابان آبشار مراجعه کردم و در آنجا نوارهاى کاست درس هاى دوره دبیرستان رشته علوم انسانى را دریافت کردم و گوش دادم و با رتبه 420 مرحله تستى را پشت سر گذاشتم و پس از قبولى در مرحله دوم و آزمون تشریحى وارد دانشگاه اصفهان شدم.
اوایل برایم خیلى مشکل بود ولى ظرف مدت یکى دو ماه همه چیز عادى شد و در این رابطه با کمک دوستانم که کتب و جزوات را به صورت نوار در مى آوردند و من گوش مى کردم ترم اول را گذراندم و پس از گذشت 4 سال در سال 1367 در رشته تاریخ دانشگاه اصفهان در مقطع کارشناسى فرغ التحصیل شدم و همان سال در مقطع کارشناسى ارشد رشته تاریخ گرایش ایران اسلامى در دانشگاه تهران پذیرفته شدم.
در سال 1369 نیز در مقطع کارشناسى ارشد فارغ التحصیل شدم و همان سال در امتحان اعزام به خارج شرکت کردم و پذیرفته شدم اما معاون دانشجویى آن زمان على رغم اینکه دو بار پذیرش گرفته بودم اجازه اعزام نداد و مى گفت که ادامه تحصیل در خارج با شرایط من برایم سخت است.
در سال 1374 در آزمون دکترى دانشگاه تهران شرکت کـردم و پـذیرفته شدم و در سال 1379 فارغ التحصیل شدم.موقعى که آزمون کارشناسى ارشد مى دادم بورس وزارت آموزش عالى شدم و من اصفهان را انتخاب کردم و موافقت شد.
در ابتدا با مشکلاتى مواجه بودم چرا که حضور یک استاد نابینا برایشان نوظهور بود و معاون آموزشى دانشگاه موافقت نمى کرد اما با مساعدت دکتر رزم جو، رئیس وقت دانشگاه اصفهان و دید باز ایشان از مهرماه 1370 در گروه تـاریخ دانشگاه اصفهان مشغول تدریس شدم و نه تنها مشکلى پیش نیامد که موفقیت آمیز هم بود.
از سال 1386 معاون فرهنگى دانشکده ادبیات شدم که هنوز هم مشغول هستم و از آن زمان مسئولیت امور ایثارگران دانشگاه اصفهان را نیز برعهده گرفتم.
از سال 88 دفترى با عنوان «نهضت فراگیر قرآن در دانشگاه اصفهان» با مسئولیت بنده و همکارى دیگر استاید و دانشجویان علاقه مند جهت گسترش فرهنگ و معارف قرآنى راه اندازى شد.
در سال 1363 ازدواج نمودم که حاصل آن سه فرزند است. دختر بزرگم کارشناس گفتار درمانى است، دختر دومم دنـدان پـزشک است و دختر سومم دانشجوى روانشناسى بالینى دانشگاه اصفهان است. در کنار تدریس هم یک سرى کارهاى تحقیقاتى نیز انجام داده ام.
“ در صحبت ها یتان اشاره کردید که کارهاى تحقیقاتى هم انجام مى داده اید. لطفاً بیشتر توضیح دهید؟
بله. نتیجه این تحقیقات انتشار کتاب درسى «تاریخ غوریان» از انتشارات سمت، و کتاب عاشورا و نقش مراسم عزادارى در تحولات سیاسى و تاریخ ایران تحت عنوان«ایرانیان و عزادارى» توسط انتشارات موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره) در قم، مجموعه یک «مشت خاک، یک دشت خون» در خصوص وقایع شگفت انگیز کربلا در غالب داستان هاى جذاب براى جوانان و نوجوانان از انتشارات حروفیه، «مشکلات خلافت على(ع)» توسط انتشارات امام باقر(ع) مشهد و اثرى هم که هم اکنون در دست دارم تحت عنوان «آخرین امتحان» که مجموعه زندگى نامه و وصایاى شهداى دانشگاه اصفهان مى باشد و درمجموع تاکنون بیش از 50 مقاله و اثر داشته ام. اخیراً هم براى تهیه مجموعه آثار و زندگى نامه هاى شهداى محله ابر با بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش هاى دفاع مقدس استان اصفهان صحبت هایى شده است.
“ سخت ترین دوران زندگى شما چه دورانى ؟
در این دوران سختى احساس نکردم. اگرچه در اوایل به دلیل اینکه بیناییم را از دست داده بودم انجام کارها برایم مشکل بود اما به لطف خدا توانستم در زمانى کوتاه خود را با شرایط موجود وفق دهم و بر مشکلات غلبه کنم. مى توانم بگویم آن موقع هم که از جبهه ها به خاطر مجروحیت دور شدم و امکان بازگشت برایم نبود نیز از دوران سخت زندگیم بود چرا که با خدا پیمان بسته بودم که تا زمانى که جنگ هست در کنار دیگر دوستانم در جبهه بمانم.
در مجموع انجام رسالتى که شهدا برعهده ما نهاده بودند و حفظ و حراست از دستاوردهاى انقلاب و تمامیت ارضى میهنمان در ما ایجاد انگیزه اى مى کرد که در مقابل سختى ها متوقف نشویم.
“ چه زمانى احساس شادى بیشترى کردید؟
هرجا که احساس کنم وظیفه خود را به خوبى انجام داده ام خوشحال مى شوم و زیاد هم در بند امور مالى نیستم. معتقدم که این فرصتى است که خدا به ما داده تا در خدمت جوانان و دانش پویان راه علم و آینده سازان این مملکت باشیم. بهترین لذت من در کلاس درس و با دانشجو است که احساس مى کنم مى توانم نقشى در پیشرفت و شکوفایى جوانان داشته باشم.
“ نقش فرهنگ خانواده ها در تحصیل و رشد علمى فرزندان چگونه است و این موضوع در زندگى شما چه تاثیرى داشت؟
فرهنگ دامنه وسیعى دارد. فرهنگ آن چیزى است که انسان را براى رسیدن به اهداف عالیه الهى متعادل مى کند. این نیاز به بصیرت و فهم و درک دارد و قطعاً کسى که دارى فطرت پاک باشد مطالعات و تحصیل مى تواند آن را شکوفا کند اما به این معنى نیست که کسانى که تحصیلات کلاسیک ندارند فرهنگ ندارند.
دقت در مقوله هاى ایمان، صداقت، پاک بودن، حلال و حرام، حق الناس و.. انسان را در فضایى قرار مى دهد که آن فضا در پیشرفت هاى مادى و معنوى کمک مى کند.
اگر دقت کنیم بسیارى از کسانى که امروز سواد عالیه دارند، پدرانشان کشاورز، کارگر و… بوده اند و علیرغم اینکه خود از سوادکمى برخوردار بوده اند دغدغه با سواد شدن فرزندانشان را داشته و سعى مى کرده اند از امکانات زندگى و آسایش خود براى پیشرفت فرزندانشان گذشت کنند و زمینه تحصیل آنها را فراهم نمایند.
در ایام انقلاب در هنگام راهپیمایى ها در خیابان جى طول راهپیمایى به چند کیلومتر مى رسید که مردان و زنان در آن شرکت مى کردند و با وجود اینکه اغلب سواد زیادى نداشتند، از فرهنگ و درک زیادى برخوردار بودند.
وجود تعداد زیاد شهدا، ایثار گران و رزمندگان در این منطقه هم دلیل برخوردارى از فرهنگ ایثار و شهادت این مردم مى باشد.
اغلب خانواده هاى این خطه سعى مى کردند طورى فرزندان خود ار تربیت نمایند که ضمن جلوگیرى از رفاه زدگى، از استقلال نسبى نیز برخوردار باشند و با استقلال رشد کنند. اغلب فرزندان در گذشته هم کار مى کردند و هم درس مى خواندند که شاید یکى از دلایل علاقه آنها به تحصیل سختى هاى کار بود.
باید شکوفایى استعداد هاى این منطقه را مرهون زحمات پدران و مادران سخت کوشى بدانیم که با پرورش اعتقادات دینى و مذهبى زمینه رشد و شکوفایى آنها را فراهم نمودند.
البته در حال حاضر در بعضى از خانواده ها به خاطر بى توجهى به اعتقادات مذهبى و سنتى و توجه افراطى به رفاه فرزندان بیش از حد خودسازى و رشد ایده آل باعث مى شوندکه آنها به آرامى در طول زندگى از مسیر اصلى خارج شده و منحرف شوند.
همچنین خانواده ها باید با شیوه هاى تربیتى مدرن روز آشنا باشند و در عین حال نباید از سنت هاى گذشته و اعتقادات مذهبى خود جدا شوند .کسانى که به دام فرهنگ هاى بیگانه مى افتند، پیشینه فرهنگى خود را نا دیده گرفته و چون جایگزینى براى آن پیدا نمى کنند جذب فرهنگ هاى بیگانه مى شوند.
“ در سال هاى اخیر شوراى اسلامى و شهردارى در حرکتى فرهنگى اقدام به تجلیل از نخبگان علمى، فرهنگى و ورزشى خوراسگان نموده است. تاثیر این حرکت را چگونه ارزیابى مى کنید؟
انجام تجلیل در یک مراسم از نخبگان جامعه خوب اسـت ولى کفایت نمى کند. این افراد مى توانند با یک پشتیبانى مناسب از سوى نهادهاى فرهنگى استعداد هاى درونشان را بیشتر شکوفا کنند و در آینده در خدمت کشور قرار دهند.با یک تقدیر و دادن یک جایزه -اگرچه خوب و عامل تشویق است- اما کار خاصى اتفاق نمى افتد.
باید زمینه رشد و شکوفایى و پیشرفت آنها را فراهم کـرد.بـهـتـرین راه این است که آنها را شناسایى کنیم و کمبودهایشان را برطرف کنیم و با سازماندهى در تشکل هاى مربوطه آنها را هدایت کنیم تا در آینده نتایجش معطوف به سرزمین مان شود.
این افراد در خارج از کشور جاذبه هایى براى تحصیل یا پیشرفت دارند و در بعضى مواقع به واسطه نداشتن امکانات یا ثبت و تولید اختراعات تمایل به خارج شدن از کشور دارند.
باید بنیاد یا سازمانى تشکیل تا هم راه هاى شکوفایى آنها هموار و هم در جهت تقویت هویت ملى- مذهبى در آنها تلاش شود.
باید در یک نخبه، مخترع یا مبتکر هویت ملى- مذهبى را تقویت کنیم تا مانند جوانان دوران دفاع مقدس براى پیروزى و پایدارى کشورمان از همه وجود خود بگذرند.
“ در این راستا چه توصیه اى به مسئولین دارید؟
هر مملکتى اگر بخواهد پیشرفت کند باید نیروهاى متخصص داشته باشد. در همه جوامع افرادى هستند که دارى استعداد هاى خاصى هستند که باید به آنها توجه کرد.
در مرحله بعد باید قبل از آنکه شخصیت جوانان و به ویژه نخبگان شکل گیرد و از همان دوران دبستان زمینه بروز استعدادهاى آنها را فراهم کرد و براى آینده آنها در جهت استعدادهاى آنها و نیاز کشور برنامه ریزى ویژه کرد.
جامعه ما همواره داراى نخبگان بسیارى بوده است واین نخبگان مانند ذخائرى هستند که باید آنها را اکتشاف و استخراج کرد. باید آنها را فناورى کنیم و به عنوان نیروهاى مستعد و آینده ساز کشور تربیت نماییم.
“ چه صحبتى با جوانان و علاقه مندان دارید؟
در مرحله اول کانون خانوادگى خود را حفظ کنید و با تمام مشکلات سعى کنید چارچوب خانواده و رابطه عاطفى و عقلانى خانواده را حفظ نمایید.
جوامع بشرى امروز نشان داده که بدون داشتن اعتقاد صحیح نمى توان به آرامش و سکون رسید و سعادت دنیا و آخرت را تامین کرد به همین دلیل جوانان سعى کنند از همان ابتداى زندگى در مسیر صحیح و شناخته شده مکتب شیعه قرار گیرند و آن را حفظ کنند.مساله بعدى توجه به قرآن، کتاب سعادت دنیا و آخرت است که همواره مورد توجه مسلمانان بوده است.آنچه سرچشمه علم و معرفت را در ما شکوفا مى کند توجه به قرآن است و حتماً اهمیت داشته که حضرت امام رضا(ع) هر سه روز یک بار قرآن ختم مى کرده اند و یا امام حسین (ع)که سر مبارکشان بر سر نیزه قرآن مى خواند.
در مورد حضرت امام خمینى هم گفته اند که ایشان هم هر 10 روز یک بار ختم قرآن مى نموده اند.
ممارست در قرآن دریچه هاى علم و معرفت را رو به انسان باز مى کند.نکته دیگر توجه به اهل بیت(ع) است که باید به همان سبک فرهنگ سنتى و اعتقادى با برپایى مراسم عزادارى، شبیه خوانى، وعظ و خطابه و… به آنها توجه و از سیره ائمه(ع) الگو گرفت.
مـسـالـه مهمتر دشمن شناسى و مبارزه با فرهنگ استعمارى است که این فرهنگ سالهاست با تبلیغات فراوان به عنوان مدینه فاضله به جوانان ما معرفى مى شود و باید مـواظب بود که در دام استعمارگران نیفتیم و استعداد و امکانات خود را براى اهداف آنها هزینه نکنیم.شناخت ملى- مذهبى جوانان از خود نیز دارى اهمیت بسیارى است که باید جوانان خود را بشناسند و براى حفظ سرزمین و اعتقادات خود ارزش قائل شوند.در پایان یادآور مى شوم امروز حرف اول دنیا را علم مى زند و ملتى که علم ندارد حرفى براى گفتن ندارد و به نظر بنده جهاد امروز جوانان ما جهاد علمى است.
“ و حرف آخر…
انشاء ا… تمامى کسانى که به نوعى مسئولیت دارند مسئولانه وظایف خود را عمل کنند و از منیت و خودپسندى و خود رأیى ها که منشأ نا بسامانى ها و ویرانى هاست جداً پرهیز کنند.
منبع: خبرنامه ندای خوراسگان ، شماره 52 ،شهریورماها1390
گردآوری توسط: سیّدحسام سیّدحسینی